وقتی کسی می خواهد که سختی کار خود را به رخ دیگران بکشد معمولا از این اصطلاح رایج استفاده می کند که : ” کار من پس از معدن جزء مشاغل سخت است.”چون فعالیت معدنی کاری سخت و جدی است و در شرایط دشواری انجام می گیرد که روحیه سر سختی برای داوم آوردن در آن را می طلبد.”به شخصه چون تجربه کار در معدن را دارم ، با تمام مشکلات و مصائب معدن ، نه تنها آشنایی دارم ، بلکه با تمام وجود آن ها را حس کردم.اما اکنون اگر از من درباره سختی مشاغل بپرسند ، تمام مشاغلی که خود را بی نیاز از آموزش و مهمتراز آن یک همراه می دانند را از دسته مشاغل سخت می دانم.
در واقع اصلی ترین نیازی که باعث می شود تمامی مسیر یک کسب و کار با سختی روبرو شود ، توجه نکردن به این واقعیت است که:
“ما در کسب و کار خود نقاط کوری داریم که از دیدن آن ناتوان هستیم”
کوچینگ این موهبت را به ما اضافه می کند که در کنار یک کوچ مجرب می توانیم سختی ها را به راحتی پشت سر بگذاریم.
ولی چرا از سایر متد ها ، مثل مشاوره و غیره اسم نبردم ؟ البته هر کدام از آنها در جای خود مفید و ضروری هستند.به این دلیل که یک کوچ اعتماد راسخی به صاحب کسب و کار دارد و معتقد است که او می تواند سکان کشتی شغل خود را در دریای متلاطم اقتصاد به خوبی هدایت کند و نیازمند راه حل هایی است که با خصوصیات شخصیتی خودش منطبق باشد.نه یک سری راه حل های کلیشه ای و کلی !
یک کوچ مجرب و توانا از اعماق وجود به مراجع خود اعتماد دارد و می داند که روش و شیوه هر کسی با دیگری فرق می کند ،مهم نیست که جامعه و اطرافیان ما را چگونه قضاوت می کنند.اما در کنار یک کوچ ، فارغ از ترس قضاوت شدن می توانید به گام برداشتن در مسیر موفقیت خود به شیوه خودمان ادامه دهید.کمی به معدن بر گردیم ، سختی کار در معدن همیشه مانع از این شد که ناگفته های همکاران و یا کارمندان خود را بشنوم ،چون مدام از یک چالش به چالش بعدی کشیده می شدیم.امروزه با سخت تر شدن شرایط اقتصادی این مشکل را در سایر کسب و کار ها هم مشاهده می شود.شنیدن ناگفته ها از مهارت های یک کوچ مجرب و حرفه ای است.در بعضی اوقات ما با خودمان هم تعارف داریم و یا به خود سانسوری دست می زنیم.
ولی در جلسه کوچینگ حس اعتماد و ارتباط موثر بین دو نفر موج می زند و خیلی از گفت و شنود ها باعث شفاف تر شدن ما نسبت به : خودمان ،هدفمان و جایگاهی که می خواهید به آن برسیم ، می‌شود.انبوه کار های روزانه باعث می شود که ما از اهدافی که ترسیم کردیم کم کم دور شویم. در عین حال کسی درگیری های ما را به ندرت درک می کندو یک پله بالاتر این که اگر کسی هم برای صحبت بیابیم اهمیت زیادی به دغدغه های ما نمی دهد این از جمله مسائلی است که یک کوچ نه تنها به آن واقف است بلکه مشتاقانه خواهان شنیدن آن هاست. تعهد و اخلاقیات حاکم بر روند کوچینگ او را تبدیل به همراهی می کند که در کنار ما با چالش های پیش رو همگام و هم نفس می کند.ما اکثر زمان زندگی خود را به کار کردن می پردازیم و کار جزء لاینفک زندگیمان است و تفکیک بین کار و زندگی تقریبا ممکن نیست.تمامی افکاری که لحظه لحظه در زندگی ما به وجود می آیند باعث می شوند که مغز ما جایی پر از تراقیک افکار باشد و صد ها میلیون فکر زاوایای آن را پر می کند.این باعث می شود که تقریبا تمامی آنچه که در این لحظه به آن فکر می کنیم در پرده ای از ابهام باشد و یا آلوده به سایر افکاری باشد که در مغز ما وجود دارند.
یک کوچ مجرب با کنار هم چیدن پازل ذهنی ما درباره چالشی که با او مطرح می کنیم و بازخورد دادن درباره آنچه از ما می شنوند باعث می شود که هدف ما در باره چالش مطرح شده شفاف شود.این شفافیت گاهی باعث می شود به این نتیجه برسید که آن چه فکر می کردید چالش ماست ، در واقع تنها در تفکر ما بودهو برای باز کردن آن گره باید جای دیگری به جستجو بپردازیم.دقت کوچ در شفاف کردن چالش ها باعث می شود که ما بتوانیم اقدام مناسب را تشخیص دهیم و این نکته از دوباره کاری و تحلیل رفتن زمان و منابع جلو گیری می کند.البته مزایای همراه بودن با کوچ بیشتر از موارد بالا می باشد ولی در مجموع همگام بودن با کسی که از این همراهی با ما لذت می برد ،به پتانسیل ما برای رسیدن به موفقیت اعتماد کامل دارد ،ما را قضاوت نمی کند ،سعی در نصیحت کردن ندارد ،گرد و غبار روزمرگی را از روی اهداف ما را بر می داردو بی آلایش آینه تمام قدی در برابر خودمان می شود تا خودمان را بهتر ببینیم،باعث می‌شود که نقاط کور کسب و کار ما را روشن شود ،و از همه مهمتر چالش های مسیرمان را به وسیله همیاری با او رفع می کنیم .
